رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

این روزها 26 فرودین 93

٢٦ فروردین ٩٣ عزیز دلم . این روزا کارای زیادی می کنی که چند تا شون رو از ماه پیش شروع کردی ام به دلیل نوروز و مسافرت ها نتونستم همون موقع واست بنویسم. ٢١ اسفند ٩٢ بود: عاشق این حرکتت شدم مامانی. توی اصفهان توی خونه بغل بابا منصور بودی ؛ دستام رو به علامت بغل گرفتن به طرفت دراز کردم و گفتم بیا مامان بغلم....... و در کمال ناباوری من و مامان مینا دستات رو باز کردی و بالاتنه ات رو آوردی جلو که بیای بغلم. وای رادمهری نمی دونی چه احساس زیبایی داشتم ..... غرور سراسر وجودم رو گرفت پر شدم از احساس ناب مالکیت تو. اینکه تو من رو ترجیح می دی و در اولیت های انتخابیت من اولم..... اینکه برام ارزش قایل شدی و اینکه جواب دراز شدن دستام...
31 فروردين 1393

دریاچه خلیج فارس

٣٠ فروردین 1393 پسرکم این اولین گردش سال 93 ما بود . روز پنجشنبه 28 ام بعداز ظهر که با بابا وحید رفتیم چیتگر و دریاچه. هوا خوب بود اما کمی سرد بود. ماه تقریبا کامل بود و منظره واقعا چشم نواز بود. شما نیم ساعت اول توی کالسکه نشستی وقتی هم که ما داشتیم شام می خوردیم شما با دستبند من مشغول بازی بودی. اما موقع برگشتن دیگه خسته و گرسنه شده بودی و توی کالسکه نموندی و بابایی مجبور شدن شما رو بغل کنن. منم که کالسکه می روندم. در جمع خوش گذشت زندگیم... همیشه با بودن شما بیشتر خوش می گذره. همیشه موقغ فلاش زدن دورین چشمات بسته می شه . ما هیچ عکسی با چشمای باز توی شب نتونستیم از شما بگیریم آخه پسری ...
31 فروردين 1393

سفرنامه نوروز 93

١٩ فروردین 1393 رادمهر نازم امسال اولین نوروزی بود که شما به ما بودی ومی تونم بگم بهترین سال تحویل عمرم رو داشتم. به این دلیل که شما پیش من و بابا بودی و به این دلیل که من کنار مامان و بابام بودم. 8 اسفند 92 همراه با عمو نوید رفتیم کاشان و یک شب اونجا موندیم و فرداش با اتوبوس رفتیم به سمت اصفهان. تا روز چهارشنبه سوری که بابا وحید اومد پیش ما. سال تحویل و روز اول عید رو اصفهان بودیم. یک شب هم مهمون دایی بودیم. نیمه شب دوم فروردین راه افتادیم به سمت بروجرد و تا 15 فروردین اونجا موندیم. بابا و عمو واسه شما ها گوسفند خریده بودن و با اومدن ما متاسفانه اون گوسفنده قربانی شد. راستی روز 9 اسفند هم تولد سارینا بود که شما توی اون شلوغی بیقراری م...
28 فروردين 1393
1